0
My City - Reza Pishro
0 0

My City Reza Pishro

My City - Reza Pishro
[مقدمه]
اون روزا
اون روزا هیچ‌وقت نمیاد
خیلی خوب یادمه
خیلی کوچیک بودم
یه ستاره‌ی دنباله‌دار دیدم
بابام گفت آرزو کن
واقعا آرزو کردم

[همخوان]
این روزا یاد و خاطراتِ اون روزا، همرام میاد
صدای زنگ مدرسه و شلاق میاد
شهر من حس امنیت می‌داد مثِ بادیگارد
تاب بازی تو هفت سالگی چقد حال می‌داد

[قسمت یک]
با یه اسلحه تنهام بذار
می‌خوام هر روز به آینه شلیک کنم
من نفرین شدم
کبریت شدم
پرسپکتیومو حفظ می‌کنم
نمی‌خوام هندیش کنم
یادمه پنج سالم بود
تویِ خونه یه اتاقه بودیم
زمستونا بود
سرما بدجور و شبا لرزون
تو حیاطِ خونه
مَردم برا دستشویی رفتن صف می‌بستن
وقتی می‌رفتی بیرون
هرچی توی خونه بود و کَف می‌رفتن
رو خروس لاری شرط می‌بستن
همه‌ش دعوا و سر شکستن
یه مرد اون گوشه نشسته و
فقط تو فکرشه گنج و کَندن
هروئین، هویه
هروئین، اُهم متر
هروئین، نقشه‌ی گنج، نُه متر
از این تپه، تپه‌ی بعد باهم
تنها این هفته نیومد
هفته‌ی بعد
چرا به من برنگشت
گفتش سه‌شنبه میام و
من هر روز توی سه‌شنبه‌ام فقط
دوم دبستان بودم
از مدرسه به سمتِ خونه
به سَرم فریاد می‌کشید
دستمال کاغذی نرمه کوشش؟
دادم یه سر تکون و رفتم
بعد اومد سمتم و شروع کرد کتک زدن
بازم کاغذم، افتاد رو من و بلندم کرد
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.
Information
There are no comments yet. You can be the first!
Login Register
Log into your account
And gain new opportunities
Forgot your password?