0
Berizam Beham - Bozorg
0 0

Berizam Beham Bozorg

Berizam Beham - Bozorg
؛{مقدمه: مهرادهیدن و سامان ویلسون}؛
تا من اومدم بریزم بهم
تا من اومدم بریزم بهم
یاد اون شبا که الکی خوش میگذشت
تا من اومدم بریزم بهم
روزارو افقی ساعتارو کشتیم رفت

؛{قسمت ۱: مهرادهیدن}؛
بهتون خوش میگذشت
برنامتون خوب بود تا مجریش رفت
این همه مداد پ کو پاکن تهشون
تو صف پرواز یدونه پاسپورت دستشون
نگا بنداز لِوِل و
سکوت کن یاد بگیر یکم قلق و
برق میزنم چون الماسم کم یابم
دوستش نیستم خود ِ جریانم
بازم توی شهر نورم شاید من به سمت خونم
یا شمشک سمت کوه یا لواسون سمت دره
یا شمال سمت آب تپه باغ قلعه ناب
بعضی حاضر بعضی غیب گشتم تو هستی خیر
تازه ایم ولی اصالت داریم
یجور نگاه کن مارو انگار ارادت داری
هیچی نبودی کردم درگیرت
خودم باز خودمم تعطیلت

؛{همخوان: مهرادهیدن و سامان ویلسون}؛
یاد اون شبا که الکی خوش میگذشت
تا من اومدم بریزم بهم
جارو خالی کن کارو بده دست من
روزارو افقی ساعتارو کشتیم رفت
تا من اومدم بریزم بهم
فرمونو بدن منو بشینن عقب
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.
Information
There are no comments yet. You can be the first!
Login Register
Log into your account
And gain new opportunities
Forgot your password?