[متن آهنگ «بوسه یهودا» از علی سورنا]
[قسمت ۱]
بر اساس حادثه
اینجام با انتقام از ضربات فاجعه
از یه زور که از توی نظم نگاهمون میکرد
با دستور آسمونو به قانون میبست
نسل نسل توی حصار جون میدادن
هی تکرار میکردن، فکر میکردن دژاوو میشن
من زوزهٔ سیاه شب، یه سوز حس عاصی از شکاف مرگ
روییدم از خون اختیار
با لمس عشق توی مرز ممنوعه، با تجربهٔ عمیقترین بوسهٔ سیاسی
برهنه شدم از قفل به نماد و دیدم بین زور و قانونتون حفرهٔ هواست
قراردادتون مورفینو داد تو دستم
یه گوزن وحشی با حکم قوهٔ قضا
خواستم تیم بشم با بچهها به ضد باباها
با باباهاشون تیم شدن، زدن زیر پام
دفن شد یه دنیا ستاره پشت سرم
عمقی نموند تو هر نگاه مختصر
یه درهٔ عمیق آنی خالی شد از جادو
شد یه ارتفاع مختصر
از گناه شعر، سرود هرزگی
تا تثلیث مقدس عشق، جنون، برهنگی
مکش منو برد توی حافظه خالی
این خلأ مرز من بود، یه فاصله تا آسیب
شراب شلاق و شرارههای شک وقت شام شیرین آخر
یه قاب تلخ آزاد
که توش خواستم حکامو لو بدم به حضار
اما حضار منو لو دادن به حکام
مث تن لخت گلولهٔ مأمورا
لخته تنم، صدام از زوزه هیولا
پی حقیقتی؟ شام آخرو بچین دوباره
من فقط مسیح مجرم پشت بوسهٔ یهودام
اما بیسرود مرگ
زل میزد تو چشم بیفروغ من
تموم تعهداتمو کشتم به جز هنر
نمیشد بخرنم، میفروختن
نگه نداشت از مسیر علامت منو
مسیر بدون مقصد سراسر تب و
من فهمیدم از سلولای آهنی رو آغوش
شکاف مرز له میکنه پناهنده رو
بگو کجاست مرز رهایی؟
من که خارم تو درز سیاست
استعارهها شاهدان قتل رقصن
من عیانم تو قلب ضیافت شعر
تجربهٔ رسواتر از رفتن مرگ تا خرخره
با هشدار نترسیدم
من نیستم سگ نگهبان نگاه مرده
پ مسیر محدودو نشخوار نکردم
گرم و گستاخ زدم شکستن سنتها
تا خونی شه بازار صورتش
ما زدیم زیر ستون انگ وطن
بکش کنار تا نریزه آوار رو تنت
خطر خاک، زخم تیغ، تراژدی ته طبقهها
رقص با ریتم تاریک
کمدی تبعیض تف به قانون
من بیرونم از هر روند سیستماتیک
کجای کاری؟ زدیم اَ بیخ به لاشیا
با بتهای تاریخ، ما خود گناهه بازیمون
حالا میل به زهدو کجا بذاریم؟
مث سینه، سازمون صدای سرخ سربه
ما خون بدن خیابون، صحنهٔ جنایت
مرز رعشهٔ صداقت، دروغ کفتار و شیر
یعنی رفتن مکش تا ته بیحمایت
حتی پاره میکنه باز نعرهٔ جنازم
منو اهلی نکن
[قسمت ۱]
بر اساس حادثه
اینجام با انتقام از ضربات فاجعه
از یه زور که از توی نظم نگاهمون میکرد
با دستور آسمونو به قانون میبست
نسل نسل توی حصار جون میدادن
هی تکرار میکردن، فکر میکردن دژاوو میشن
من زوزهٔ سیاه شب، یه سوز حس عاصی از شکاف مرگ
روییدم از خون اختیار
با لمس عشق توی مرز ممنوعه، با تجربهٔ عمیقترین بوسهٔ سیاسی
برهنه شدم از قفل به نماد و دیدم بین زور و قانونتون حفرهٔ هواست
قراردادتون مورفینو داد تو دستم
یه گوزن وحشی با حکم قوهٔ قضا
خواستم تیم بشم با بچهها به ضد باباها
با باباهاشون تیم شدن، زدن زیر پام
دفن شد یه دنیا ستاره پشت سرم
عمقی نموند تو هر نگاه مختصر
یه درهٔ عمیق آنی خالی شد از جادو
شد یه ارتفاع مختصر
از گناه شعر، سرود هرزگی
تا تثلیث مقدس عشق، جنون، برهنگی
مکش منو برد توی حافظه خالی
این خلأ مرز من بود، یه فاصله تا آسیب
شراب شلاق و شرارههای شک وقت شام شیرین آخر
یه قاب تلخ آزاد
که توش خواستم حکامو لو بدم به حضار
اما حضار منو لو دادن به حکام
مث تن لخت گلولهٔ مأمورا
لخته تنم، صدام از زوزه هیولا
پی حقیقتی؟ شام آخرو بچین دوباره
من فقط مسیح مجرم پشت بوسهٔ یهودام
اما بیسرود مرگ
زل میزد تو چشم بیفروغ من
تموم تعهداتمو کشتم به جز هنر
نمیشد بخرنم، میفروختن
نگه نداشت از مسیر علامت منو
مسیر بدون مقصد سراسر تب و
من فهمیدم از سلولای آهنی رو آغوش
شکاف مرز له میکنه پناهنده رو
بگو کجاست مرز رهایی؟
من که خارم تو درز سیاست
استعارهها شاهدان قتل رقصن
من عیانم تو قلب ضیافت شعر
تجربهٔ رسواتر از رفتن مرگ تا خرخره
با هشدار نترسیدم
من نیستم سگ نگهبان نگاه مرده
پ مسیر محدودو نشخوار نکردم
گرم و گستاخ زدم شکستن سنتها
تا خونی شه بازار صورتش
ما زدیم زیر ستون انگ وطن
بکش کنار تا نریزه آوار رو تنت
خطر خاک، زخم تیغ، تراژدی ته طبقهها
رقص با ریتم تاریک
کمدی تبعیض تف به قانون
من بیرونم از هر روند سیستماتیک
کجای کاری؟ زدیم اَ بیخ به لاشیا
با بتهای تاریخ، ما خود گناهه بازیمون
حالا میل به زهدو کجا بذاریم؟
مث سینه، سازمون صدای سرخ سربه
ما خون بدن خیابون، صحنهٔ جنایت
مرز رعشهٔ صداقت، دروغ کفتار و شیر
یعنی رفتن مکش تا ته بیحمایت
حتی پاره میکنه باز نعرهٔ جنازم
منو اهلی نکن
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.