[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای

[قسمت یک - جیدال]
میسازه امشب منو میسازه بم بدنش
دوست داره پسر بدو حتی اگه ببرنش
نشون بده بم خطرو با سر برم به طرفش
مثه خودم گنگستره یه کُلت کمه به کمرش
نیس این قصه راست ، تنش سبزه اسکناس
میخواد درست کنه منو با اینکه اشتباست
تنش یکه مثه آس دو تا شیشه بشه تاس
قماره بازی با جی ولی اون از اون وزه هاس
کفشاش نیستش دیگه پاشو درآوردش اون لباسو
از پشت میبنده موهاشو بازم پیش من تا صبح
میخوام خنده رو لباشو آره خوب بلدم راشو
اگه گم بشه قلب اون فقط من بلدم جاشو

[همخوان]
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
چهار صبح چارلی باز
داری توو جیبت ای
پشت فرمون خیره به
نورا که میره ای
نفست مثه راز
حبس توو سینه ای
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.
Information
There are no comments yet. You can be the first!
Login Register
Log into your account
And gain new opportunities
Forgot your password?