[مقدمه]
سهم بچهی من توی مملکت من، توی وطن من
پنج تا گلوله بود
ولی منِ محبوبه رمضانی، مادر پژمان قلیپور
قسم خوردم به حرمت خون بهناحقریختهی بچهم
گفتم هر گلوله میشه یک انگشت دست من
و پنج تا گلوله زدی شد یک مشت
توی دهان کسی که زور گفت
و کُشت
[قسمت اول]
تولده، همه دعوتن حتی ارزشیا
مامان کیک پخته روش چند تا شمع سیاه
ولی کسی نیست فوت کنه
گریونن حتی خطکشیا
خیابونو گلریزون کرده بابات برات
کُشتنت ولی کسی تاوان نداد
با بغض زمزمه میکنه مامان یواش
کاش تقویم نودوهشت آبان نداشت
شیشه لبریزه از خون ملت
خاطرات پیچیده تو بوی اسپند
برا مخالفا عزاداری ممنوعه
ولی واسه زینب
به پا میشه سر کوچه هیئت
کاور مشکی، اتاق احیا
صحنهها تو ذهنم میشن دوباره و دوباره تکرار
رنگ چشمهای پژمانه آسمون صبحهای تهران
خون زده بیرون از خودکار
یکی ازمون کم شد باز
صبور و پهلوون مثل نوید مردمدار
از اونا که هیچ موقع نمیشن سنگقلاب
بخت ما گره خورده به بند پوتین
رازدار بود و خندهرو
تو دستم یه سنگ خونی
پا برهنه میریم از کرج تا لنگرود
بعدِ سرنگونی
سهم بچهی من توی مملکت من، توی وطن من
پنج تا گلوله بود
ولی منِ محبوبه رمضانی، مادر پژمان قلیپور
قسم خوردم به حرمت خون بهناحقریختهی بچهم
گفتم هر گلوله میشه یک انگشت دست من
و پنج تا گلوله زدی شد یک مشت
توی دهان کسی که زور گفت
و کُشت
[قسمت اول]
تولده، همه دعوتن حتی ارزشیا
مامان کیک پخته روش چند تا شمع سیاه
ولی کسی نیست فوت کنه
گریونن حتی خطکشیا
خیابونو گلریزون کرده بابات برات
کُشتنت ولی کسی تاوان نداد
با بغض زمزمه میکنه مامان یواش
کاش تقویم نودوهشت آبان نداشت
شیشه لبریزه از خون ملت
خاطرات پیچیده تو بوی اسپند
برا مخالفا عزاداری ممنوعه
ولی واسه زینب
به پا میشه سر کوچه هیئت
کاور مشکی، اتاق احیا
صحنهها تو ذهنم میشن دوباره و دوباره تکرار
رنگ چشمهای پژمانه آسمون صبحهای تهران
خون زده بیرون از خودکار
یکی ازمون کم شد باز
صبور و پهلوون مثل نوید مردمدار
از اونا که هیچ موقع نمیشن سنگقلاب
بخت ما گره خورده به بند پوتین
رازدار بود و خندهرو
تو دستم یه سنگ خونی
پا برهنه میریم از کرج تا لنگرود
بعدِ سرنگونی
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.