0
Negar - Ali Sorena
0 0

Negar Ali Sorena

Negar - Ali Sorena
؛[قسمت اول]؛
دو تا دستی که آرنجت از آفتاب می زنه دم
زانوهات رفیق چونتن نگار
یه ترسی از جهان به قدر این جهان
همیشه یه اتلو گیره تو گلو گاه گلو
شک بلیط دیدن منظره است
یه عینک خاکستری نیازه
طلای آفتاب و مس خاک کجای جهانه
یار کدوما س ؟ بیارش
طبیعت و طبیعتت جنگ می کنن
وقتی سینه هات پیرهنتو تنگ می کنن
هزار تا شاعر منتظرن قلم بزنن
تو پیچ و خم زلفت قدم بزنن
نفست نفسمو تنگ می کنه
حال بدت حال منو بد می کنه
تو پیدا ترین راه گمراهیامی
تو اعتیاد ترک معتادیامی
اصلی ترین دلیل گستاخیامی
زخم رو صورت جغرافیامی
تو بهترین نقاش نقشی نگار
روی تن جهان من پخشی نگار
منم شاعرم تو مخلوق من خالقم
زندگی تو تو دست قلم منه
نوشتمت از دیشب پونزده سال می گذره
که نوزاد بودی فراری دادمت از شهری که کودک نداشت
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.
Information
There are no comments yet. You can be the first!
Login Register
Log into your account
And gain new opportunities
Forgot your password?