[بند 1]
تمام انتظارات تو از عشق من غیر ممکن است
مطمئنم می دانی که من را نمی توان به آسانی نگه داشت
افسوس که من اینقدر ناتوان از رشد و کمال هستم
قلب من به زبان راز و رمزی سخن می گوید
که همه ی عمرم تلاش در گشودنش رازش داشتم
فقط خدا شاهد است که چقدر گریسته ام
و دیگر توان شکستی دوباره ندارم
دفعه ی بعد، دیگر آخر من است
...حالا دیگرمی دانم که
[ترجیع بند]
عشق، بازی دیوانگان است
و من دیگر قصد دیوانگی ندارم (دیوانگی)، اما چه ظلمی (چه ظلمی)
است که این ستم را به خودم روا می دارم
عشق، بازی دیوانگان است
و من دیگر قصد دیوانگی ندارم (دیوانگی)، اما چه ظلمی (چه ظلمی)
است که این ستم را به خودم روا می دارم
[بند 2]
چقدر ناباورانه (ناباورانه)
من به دام دروغ هایی که خودم می بافم افتادم (دروغ هایی که می بافم)
رویاهایی که می فروشم (رویاهایی که می فروشم)
وقتی نمی توان جلوی شکستن قلب را گرفت (نمی توان جلویش را گرفت)
اما نمی توانم کار درست را انجام دهم
هر چند که اهمیتی هم ندارد (برایم مهم نیست)
چرا من انتظار دارم که این چیزها عادلانه باشد؟
تمام انتظارات تو از عشق من غیر ممکن است
مطمئنم می دانی که من را نمی توان به آسانی نگه داشت
افسوس که من اینقدر ناتوان از رشد و کمال هستم
قلب من به زبان راز و رمزی سخن می گوید
که همه ی عمرم تلاش در گشودنش رازش داشتم
فقط خدا شاهد است که چقدر گریسته ام
و دیگر توان شکستی دوباره ندارم
دفعه ی بعد، دیگر آخر من است
...حالا دیگرمی دانم که
[ترجیع بند]
عشق، بازی دیوانگان است
و من دیگر قصد دیوانگی ندارم (دیوانگی)، اما چه ظلمی (چه ظلمی)
است که این ستم را به خودم روا می دارم
عشق، بازی دیوانگان است
و من دیگر قصد دیوانگی ندارم (دیوانگی)، اما چه ظلمی (چه ظلمی)
است که این ستم را به خودم روا می دارم
[بند 2]
چقدر ناباورانه (ناباورانه)
من به دام دروغ هایی که خودم می بافم افتادم (دروغ هایی که می بافم)
رویاهایی که می فروشم (رویاهایی که می فروشم)
وقتی نمی توان جلوی شکستن قلب را گرفت (نمی توان جلویش را گرفت)
اما نمی توانم کار درست را انجام دهم
هر چند که اهمیتی هم ندارد (برایم مهم نیست)
چرا من انتظار دارم که این چیزها عادلانه باشد؟
Comments (0)
The minimum comment length is 50 characters.